۴ دی ۱۳۹۰

حمله گسترده فاشیست های یونان بالای پناهجویان افغانستان چهار زخمی به جا گذاشت

شهر آتن پایتخت یونان دیشب شاهد حمله  گسترده فاشیست ها  بالای پناهجویان افغانستان بود. در تماس تلفونی که با چند تن از پناهجویان داشتم، از آنها در باره حادثه دیشب پرسیدم.
صفر حیدری یکی از فعالان حقوق پناهجویان که خود نیز در حمله دیشب فاشیست ها به شدت زخمی شده است می گوید: دیشب ساعت 8 از دفتر موسسه نور واقع در خیابان "میخایل اوده" بیرون شدم ومیخواستم به خانه بروم، ولی بلافاصله یک گروه 15 نفری که همه با سلاح سرد مسلح بودند، به من حمله کردند. آنها به شکل دسته جمعی به شدت مرا مورد لت وکوب قرار دادند.

بعد وقتی زمین افتادم، آنها موبایل و دیگر وسایلم را گرفتند و ازمحل متواری شدند. آقای حیدری می گوید وقتی فاشیست ها به من حمله کرده بودند، پولیس در 30 متری من قرار داشت. ولی در حالیکه آنها به شرط مرگ مرا لت وکوب می کردند؛ پلیس هیچ توجهی نکرد بلکه پس از آنکه فاشیست ها متواری شدند، پلیس ها سر رسیدند و ازمن اسناد ومدارک اقامت در ایران را خواستند. من هیچ چیزی را دیده نمی توانستم، پلیس ها جیب هایم را پالیدند وپس از بررسی اسنادم از آنجا رفتند. آقای حیدری از ناحیه چشم راست به شدت آسیب دیده و اکنون تحت مراقبت پزشک قرار دارد.

صفر حیدری از سه سال بدینسو به عنوان معاون موسسه نور در شهر آتن فعالیت می کند. موسسه  ای نور تنها موسسه ایست که با وجود مشکلات فراوان همیشه در کنار پناهجویان بوده و از حقوق آنها دفاع کرده است.  قبلا دفتر این موسسه چندین بار توسط گروپ های فاشیستی یونان مورد حمله قرار گرفته و تخریب شده بود.
آقای حیدری می افزاید؛ در حملات دیشب که در چندین نقطه شهر صورت گرفته؛ سه تن دیگر نیز به شدت زخمی شده اند.  شهر آتن پایتخت یونان هم اکنون شاهد حضور 15 هزار پناهجوی افغانستانی است. وضعیت این پناهجویان به شدت نگران کننده است واکثر آنها سرپناهی ندارند ودر خانه های متروکه و پارک ها زندگی می کنند. از اینرو هر از گاهی این پناهجویان توسط گروه های فاشیستی مورد حمله قرار می گیرند.

این در حالیست که چندی پیش، سازمان دیده بان حقوق بشر با نشر گزارشی، در باره افزایش حملات گروه های فاشیستی بالای پناهجویان در یونان هشدار داده بود. 


۳ دی ۱۳۹۰

یادی از آبی میرزا یا گل صد برگ مالستان

کاوه غرجی


برای نوشتن یک متن درست وتحقیقی درمورد موسیقی محلی ویک هنرمند صاحب سبک ،شناختن نظریه های موسیقی وادبیات انتقادی ، تاریخ موسیقی محلی ومحیط اجتماعی که موسیقی درآن خلق شده است خیلی ضروری است. امامتاسفانه من نه آگاهی کافی ازهنرموسیقی دارم ونه ازتاریخ موسیقی محلی هزاره گی تا بتوانم انطورکه شایسته وبایسته این هنرمند شیرین صدا که صدایش تنها صدای دنبوره وسرود نیست،بلکه طنین کوچ و زندگی ، شادی وسرافرازی ، درد و رنج وجدایی است چیزی بنویسم.

من به موسیقی محلی علاقه دارم اما به خاطرمهاجرت های پی درپی و دلایلی دیگری تا سال 2006 به جزشنیدن اسم آبی میرزا یا "دل آرام"و شنیدن اهنگ های چندی ازسرورسرخوش و داود سرخوش -موسیقی هزاره گی نشنیده بودم. اما کلکسیون بزرگی ازآهنگ های محلی روسیه وقزاقستان دارم که با زندگی واقعی این مردم ارتباط مستقیمی دارد.

خوشی هاوغم ها؛ افسرده گی وهیجانات، شکست ها و پیروزی ها وهرآنچه که ارزش های قومی را والاترمی سازد ،به صورت عریان تنها می توان درهمین اهنگ های عامیانه که با ساده ترین کلمات همراهی می شود یافت.

سال 2006 درمسیرراه غزنی وجاغوری با دوستی درمورد موسیقی روسیه حرف می زدم و وقتی اوعلاقمندی ام را درمورد آهنگ های محلی فهمید، صدای آهنگی را بلند کرد که درتمام مسیرراه برای چندین بارپی درپی آن اهنگ را شنیدم.
بنال دمبوره بیچاره من
بنال ازجگرصد پاره من
بنالیم تا خدا رحم اش بیاید
سخی جان بشکند زولانه من
سیاه چشمک تو چشمک می زنی یار /  دلم را برده ای گپ می زنی یار
دلم را برده ای با مکر و جادو       /    چرا لاف محبت می زنی یار       

 درحرکت وجنبش صدایش غم عمیقی وحالت شکوه آمیزی بود که درتمام مسیرراه مرا به خود مشغول کرد. آن اهنگ با صدای آغی دل آرام بود.

 دوستم اطلاع زیادی درمورد "آغی دل آرام" نداشت ونتوانست کنجکاوی مرا ارضا کند.وقتی جاغوری رسیدیم ودرفرصت های که پیش می امد نیزنتوانستم معلومات کافی درمورد این هنرمند گوشه نشین هزاره پیدا کنم. بعضی ها نیز بودن همچو زنی را انکار می کردند و آهنگ های او را به صفدرمالستانی نسبت می دادند. تا اینکه مدتی بعد درمجله ای مصاحبه و عکس اش را دیدم.

گیسو های که دیگرسپید شده بودند وبا لباسها و دستمالی که به دورسراش پیچیده بود فقر را به راحتی می شد دید اما درچشمان اش همان طورکه توقع اش از یک زن هنرمند هزاره می رفت، آزادگی وشجاعت، ساده گی وصمیمت موج می زد.

شاید بتوان با جرات گفت که کمتر هزاره ای را می شود دید که به موسیقی علاقه مند باشد اما با نام وصدای جاودانه این هنرمند آشنا نباشد. اما با آن هم درمورد معرفی این هنرمند و توجه به گرد آوری آهنگ های اوکاری صورت نگرفته و به جز ازهمان یک مصاحبه و یک نوشته ای از آقای فیاض و چند آهنگی که درانترنت موجود است چیززیادی درمورد این هنرمند و هنرمند هم صدا وهمدوره اش گل نسا نمی دانند. درحالیکه سرمایه اصلی یک مردم، نغمه های بومی و محلی شان است.

بدون شک اویکی ازتاثیر گذارترین آواز خوان محلی برموسیقی هزاره گی و تمام افغانستان است و سبک خواندن او چی درگذشته وچی حالا توسط بسیاری ها تقلید شده و برای چندین نسل اینده نیز شنونده ها و علاقمندان خود را خواهد داشت. اما گرد اوری نشدن آهنگ هایش همراه با سو استفاده تعدادی و نبودن امکانات موجب شده که خیلی ها او را اسم مستعارکسی دیگری بدانند.


امیدوارم دوستانی که این نوشته را می خوانند و درافغانستان تشریف دارند، درزمینه گرد اوری آهنگ ها و سرود های این هنرمند توجه نمایند. در این روزگاری که ارزش هرانسان را با استین مرصع ان می سنجند ،من بازهم امیدوارم دوستان دیگری که درزمینه قوم شناسی و فرهنگ و... کار می کنند و یا خبرنگاران به جای اینکه همراه با یک جنگسالار و مواد مخدر فروش و وزیر و وکیل مصاحبه کنند باری نیز سراغ این بانوی سنت شکن وهنرمند بروند تا خدمتی برای فرهنگ و کشورخود کرده باشند.

تاریخ کتبی مردم مابه خاطر سالها جنگ، مهاجرت و استبداد حکومت های مستبد و قبیله گرا مملو از تحریف، دربدری و شکست، کوچ  اجباری و برده گی ، غم و غصه و یکجانبه نگری است. در حالیکه ما چیزهای دیگری نیز داریم و تاریخ جدید مردم ما را زمانی ما می توانیم بنویسیم که در پای صحبت شیر زنانی همچون آغی دلارام بنشینیم.

 برای معلومات کامل تر درمورد این هنرمند خواندن نوشته های اقای فیاض را به شما پیشنهاد می کنم.