۱۳ فروردین ۱۳۸۷

لجبازی



چگونه بگويم، دلبندم!


وازكجاشروع كنم
خوره هاي كه قلبم را سوراخ كرده اند
وآتشي كه درونم را مي سوزاند:


ريشه درلجبازي تو دارد.


ودردهايم كه شبيه لحظه هاي خماري معتادان هيرويين مي ماند
وزخم هايم كه شايد جاي سرنگ هاي تزريق است
ودهانم كه بوي الكل مي دهد
برمي گردد به لجبازي
آري، لجبازي!


لجبازيي كه سراسر تاريخ اين جغرافياي بايكوت شده را


ترسيم كرده است.


بگذارصادقانه بگويم
اينجا هيچكس براي هيچكس نيست
اينجا قلب ها همه زنداني اند و دهان ها بسته
وهيچكس فرصت نفس كشيدن را ندارد
وهمينكه سخن به ميان آيد،
چهره ي قوم ديگري را درنظرها منفور خواهدساخت .
بگذارصادقانه بگويم
زخم هايي كه پيشاني ام را زشت ساخته ،
جاي كاردهاي است كه برادرم درخواب به من ارزاني كرده است
واين را همه مي دانند كه بزرگترين آرزويش همين بوده،
تابراي ابد چهره ي منفور، من باشم وتووهمه !


بگذارصادقانه بگويم
خرابه هاي كابل وتاكستان هاي نيمه سوخته ي شمالي
وگورهاي دسته جمعي چمتله
وشايد بدن پاره پاره ي صلصال وشمامه
وكانتينرهاي مملو از جنازه ي دشت ليلي
وياهم پستان هاي بريده شده ي خواهرانم دركوچه هاي افشار
همه ريشه درلجبازي برادران ناتني ام داشته اند.


بگذار صادقانه بگويم
وقتي كلاغان سياه چشم هاي برادرانم را
در "كنده پشت" ازحدقه بيرون آورد
ومن خوابم برده بود
همه مي دانستند كه فردا چي خواهد شد!!


بگذارصادقانه بگويم
مني كه اينهمه منفورگشته ام
كه حتا سگ هاي ولگرد وبوزينه هاي همسايه به من مي خندند
شانسي به جزانتحار ندارم




بگذارصادقانه بگويم
اينجاهيچكس به هيچكس نمي انديشد
وقتي جاده هاي آلوده ي كابل را يكي پشت ديگري بگردي
شايد بداني كه چراخواهران معصومم به روسپي هاي حرفه ي تبديل شده اند
وشايد بداني كه بعدازانتحار تكه هاي گوشت نيمه پخته ي تنم
براي چي فرياد مي كشد.


بگذارصادقانه بگويم
بين قلب دنياي شما ونقطه ي پيوند
وشايد يك چيزنو ونزديك شدن و ارتباط دهنده ي افغانستان
شباهتي است به اندازه ي چشم هاي بُش
وقتي بانگاه هاي مضحكش مي خواهد دموكراسي به دنيا صادر كند
حتا براي من، تو و كولي هاي خيابان سيد جمال الدين
بگذارصادقانه بگويم
وقتي به خانه ي مادر بزرگ برگشته بودم
ديگرهمه چيزرا فهميدم
فهميدم، فهميدم، فهميدم
وشايد توهم ميداني!


كه بين مغاره هاي باميان وخيمه هاي مهاجرين درزمستان كابل
وخيابانهاي گوانتانامو وابو قريب
وشايد تكوهاي پل چرخي وكانتينر هاي دشت ليلي
خط فاصله ي نيست
حتا به اندازه ي خط هاي چپن ابريشمين
رييس جمهور.