۱۲ بهمن ۱۳۸۶

برای دلتنگی ها

برای تومی گویم
فقط برای توتاانتهای شب
حالاکه خاطرات دیروزرا
باقاب عکست درمیان می گذارم
گوشی رابردار
تامزه ی لبهایت را برای آخرین باراحساس کنم 
می دانم برای تو
ازانزوای من هدیه ی بهترنمی شود
دستان التماسم را به خاطر بسپار!
برای تومی گویم
حالاکه من مانده ام وچند سطرسکوت
ویک دنیا تنهایی
وکودک شعرم ازنوازش دست های تو نطفه بسته است
گوشی رابردار
تا دلتنگی هایم را باتو قسمت کنم 
برای تومی گویم
حالاکه مرداحمق
ترانه ی چشمهایت را می سراید
ثانیه ها تاکجاامتداد دارند
وتو همانی که بودی!
برای تومی گویم
حالا که جبران ناپذیرترین لحظاتی زندگی ام را
درانزوای آغوش گرمت جشن گرفته ام
ازسه شنبه عصر چقدرنفرت دارم
وقتی صدای قدم هایت سکوت دهلیزراشکست
وساعت ها چقدرزود گذشت!