۳۰ مهر ۱۳۸۶

فاشیزم در نقاب مظلومیت

درشرایطی که بحران و سردرگمی ها وآشفتگی های سیاسی همچنان در حال اوج گیری است وعدم احساس امنیت بصورت کاملاً مشهود همه جاگیر شده است وناتوانی حکومت آقای کرزی در برخورد با فساد ونا امنی وزور ازمایی های رقبای حزبی وشرکای سیاسی اش هر روز اوج وموج تازه ی می یابد.






طالبان با سیاست وتاکتیک جدیدی ظهور کرده اند. این حرکت سیاسی بسیار حساب شده از سوی رهبران القاعده وسرویس استخباراتی پاکستان طرح ریزی شده است.
گروپ های مسلح طالب این بار بنام آدمان مظلوم وبی زمین "کوچی ها" دسته دسته به هدف های معینی وارد خاک افغانستان می سازد. گرچند سنت کوچیگری از زمان حکومت شئونیستی عبدالرحمن بارکزایی (1880ــ1901 .م) باحمایت مسلحانه ی رژیم حاکم در افغانستان رسمیت یافت؛ اما از سالهای حکومت طالبان شکل دیگری بخود گرفت. درین زمان چون کوچی ها مردمان صحرایی ودارای فرهنگ صحرای وروحیه ی ناسازگار اجتماعی بودند بهترین وسیله برای اعمال سیاست های انتراانتلجنت پاکستان به شمار می رفتند. ماموران سرویس استخباراتی پاکستانی همراه باملاهای تندرو و مدرسه ها ی دیوبندی، باتبلیغات جهاد و پشتونوالی موفق شدند تعداد زیادی از جوانان کوچی ها را برای جنگ علیه مجاهدین، که قدرت را در دست داشتند، بسیج سازند و در اولین جنگ ها ی که در قندهار، فراه، زابل و هلمند بین طالبان ومجاهدین رخ داد همه سربازان طالبان کوچی ها بودند.
پس از آن، عده ای از کوچی ها که خود را زرنگتر از دیگران فکر می کردند برای کسب قدرت بیشتر درحکومت طالبان کوشش نموده و اکثریت آنها بنابر ملاحظاتی که بین آی اس آی(I.S.I) والقاعده بود به فرماندهی نیروهای خط اول جبهه مقرر گردیدند، که از آن جمله میتوان از ملا یحی، ملا محمد نعیم کوچی ومولوی کیبل یادآوری کرد .
کوچی ها در به قدرت رساندن طالبان بهترین قوه بودند که با تمام قوا کوشش کردند بعنوان وارث چهره خون آشام تاریخ (عبدالرحمن) شکنجه ها، حبس ها، زن ستیزی ها، قتل عام ها ونسل کشی تاجیک ها، ازبک ها، ترکمن ها وبخصوص هزاره ها را دوباره عملی نمایند که این عمل را درکابل، مزار شریف، شمالی، سایر ولایات شمال، بامیان، یکاولنگ، غزنی وغیره باافتخار تمام آنجام دادند.
به همگی معلوم است با وصف کوشش های زیادی که کردند به اشغال مناطق شمالی و هزارستان دست نیافتند. تا اینکه به کمک همه جانبه ای کوچی ها به داخل هزارستان نفوذ نموده وبا حمایت مسلحانه کوچی ها در بامیان، یکاولنگ وسایر مناطق مرکزی از کشته ها تپه ها ساختند وحتا دو مجسمه بزرگ بودا در بامیان نیز به جرم هزاره ها به خاک یکسان شدند. اگر کمک همه جانبه کوچی های پشتون تبار نمی بود امکان اشغال بامیان توسط طالبان کاملاً بعید بود زیرا کوچی ها از قبل تمام نقاط بامیان را دره به دره، خانه به خانه وحتا شخصیت های روحانی، مسلکی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری وغیره مردم را خوب بلد بودند.
درضمن ولایات شمال وبخصوص شهر مزار شریف نیز این کوچی ها وناقلین خانه بلد قومی آنان بودند که زمینه های پیروزی های خونین را در این مناطق تدارک دیدند و بعد خانه به خانه مردم غیر نظامی را قتل عام نمودند.
آیا اگر کوچی ها وناقلین تباری آنها در ولایات شمالی وبخصوص در مزار شریف نمی بودند چگونه امکان داشت ولایات شمال توسط طالبان اشغال ومردم غیر نظامی آن ها در کوچه ها مقابل دروازه های منازل و بازار ها ذبح شوند؟
به این صورت گفته می توانیم که این رهنمایی، کمک عملی وداوطلبانه ی کوچی ها با طالبان بودند که مناطق مرکزی وشمال را به خاک و خون کشیدند. اکنون نیز کوچی های مسلح دسته دسته وارد مرز های افغانستان شده وهر روز مشکلات دیگری را بوجود می آورند.
هجوم مسلحانه وسیل آسای کوچی ها در ولایت میدان و در ولسوالی های حصه اول ودوم بهسود خود بیان اینست که این عمل یک پروسه ی سیاسی بوده واز حمایت کامل القاعده و پاکستان بر خوردار است و می تواند یک بحران خیلی بزرگ و خطرناک برای سراسر افغانستان باشد.
سیاست جدید تروریستان وظاهر شدن با نقاب کوچیگری می تواند بیانگر دو مسئله مهم باشد؛ این ها از یک طرف می خواهند دامنه ی درگیری ها را از جنوب به ولایات مرکزی وبعد بطرف شمال وسعت دهند تا دولت وجامعه جهانی را بیشتر مصروف ساخته ونفسی تازه بکشند و از طرف دیگر چون بعنوان کوچی شناخته می شوند کمتر مورد سوء ضن قرار میگرند، اینها می توانند آزادانه درهمه ی مناطق گشت وگذار نموده وهدف های خوبتری را مورد حمله قراردهند.


ناامن ساختن هزارستان از سوی کوچی های نقاب دار، خطر جدی برای کابل و ولایات شمال افغانستان خواهد بود که درین صورت دولت متزلزل آقای کرزی در سراشیب سقوط مواجه گردیده وشکست جامعه جهانی وائتلاف بین المللی قطعی خواهد بود.




دوستان این گزارش را تابستان درموقع هجوم کوچی ها به هزارجات نوشته بودم،که در روزنامه جمهوری کشور ایتالیا چاپ شد، چون دوستانم خواهش خواندن آنرا داشتند مجبور شدم تحلیل مختصر آنرا برای همه اینجا بگذارم . 

۲۴ تیر ۱۳۸۶

تقدیم به تو که همه چیز داری به جز عاطفه


سلام !

این بار که به فکر نامه نوشتن افتادم، شب بود؛ شبی که تمام خاطرات چهارساله ام را زنده کرد میدانی؟فقط به خاطر خودت بود که جرئت پیداکردم، نصف شب اینجابیایم، تنها، آنهم میان انبوه ازدرختانمیخواستم به تونزدیک تر شوم ودرددلم رابرایت بگویم .شاید باورنکنی، موقعی که برایت زنگ زدم فکر می کردم فاصلهء زیادی باتو ندارم .اصلن فاصلهء درکارنبود فقط یک دیوار، دیواری که هرباراعصابم را به هم می ریزد.عزیزمباگذشت یکهزاروچهارصدوشصت وپنج روز ازآشنایی مان هنوز برایم ......گنگ مانده است !!! ببین من به جبرزمانه باورندارم امشب می خواهم تاصبح برایت ستاره ببافم راستی همان ستاره که دوسال پیش نشانی کرده بودیم که هروقت برآمد باید برایت "نی بنوازم یادت هست؟ همورا پیداکرده امامشب چقدر روشن است وهرباربه طرفش می بینم یک چشمک نثارم می کندمیدانم این ستاره بیشتر ازتو دوستم دارد وهیچ وقت تنهایم نمیگذاردبرایت صمیمانه می نویسم؛ به عشق رمانتیک باورندارم ونمی خواهم وصفت کنم فقط می خواهم دوستت داشته باشم ، میخواهم درکم کنی، میخواهم همین لحظه پرده اتاق را کناربزنی وازپنجره نگاهم کنی میخواهم یک پیام کوتاه برایم بنویسی "دوستت دارم". بدانوقتی به نوشتن پیام شروع کنی، حرکت انگشتانت راروی دگمه های مبایل احساس خواهم کرد.میخواستم امشب همه چیزرابرایت بنویسم امانامه رسان عجله داردامشب تاصبح بیدارم وبرایت گیتارمینوازم دیگر شعر سرودن درکارنیستامشب به یاد مزه ی لب های نازت کمی آلکل می نوشم، درفراق چشم های قشنگت شمع روشن می کنم ولی چیزی که کم است واصلن پیدانمی شود، عطر خوشبوی سینه هایتامشب ازخودم بیزارم زیرابجای عطر زیبای تنت بدنم بوی آلکل می دهدخسته نباشی درد سردادمچشم درراه نامه های خوبت یاهـــــــــــــــــــــو. 

۱ تیر ۱۳۸۶

سخنی چند درمورد سیدعاصف حسینی

سید عاصف حسینی درماه ثور سال 1359 خورشیدی درشهر مزار شریف متولد گردیده است . اویک ساله بوده است که خانواده اش مثل صدها خانوادهء دیگر به اثر جنگهای انقلاب 1357 به ایران مهاجرت کرده است. عاصف حسینی تحصیلات ابتدایی ، متوسطه ولیسه خویش را درشهر مشهد ایران سپری نموده ودرسال 1377 دیپلم علوم تجربی را درآنجاکسب نموده است. اودرمورد علاقه اش به شعر چنین می گوید : گرایش به شعر کمی دروجودم بود، امامشخصاازسال 1375باشعر نووقالب های آن آشناشدم . ازآن سال به بعد مهمترین وتأثیر گذارترین جریان ها برشعرم، جلسات هفتگی "دردری " بود . که اصول شعر را آنجا آموختم ، کسی که مستقیما اصول واساس شعررابه من آموخت، "سیدعلی عطایی" بود. ازایشان مجموعهء منتشر شده که می توان گفت یکی از بزرگترین غزل سرایان معاصر محسوب می شود. پس ازآن گفته هاوپیشنهادات استاد ابوطالب مظفری واستاد محمدکاظم کاظمی، شعرم را جدی تر کرد .
حسینی درسال 1382 به افغانستان بازگشته است وفعلا دانشجوی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه کابل می باشد.
سید عاصف حسینی دوباردرجشنواره ادبی قندپارسی درکشور ایران مقام دوم را بدست آورده است "1382و1385"
درسال 1386 اولین مجموعهء شعری حسینی زیر نام "من دراثرماه گرفتگی" توسط انتشارات عرفان درایران به چاپ رسیده است که ازنظر توالی آثار دومین اثر او می باشد .
ازسید عاصف حسینی رسالهءزیر عنوان "کابل تگزاس کوچک" نیز درسال1383به چاپ رسیده .ودواثر دیگرهم اکنون اماده چاپ دارد که عبارت اند از:
1. این کفش های پیاده "شعر"
2. روزهای آخرپاییز "خاطرات انتخابات پارلمانی 2005 " می باشد .
حسینی درمورد فعالیت هایش چنین می گوید:
فعالیت های سیاسی واجتماعی من بیشتر متوجه مطبوعات بوده است . مدیرمسئول هفته نامهء صدای مردم ، مدیرمسئول روزنامهء "لویه جرگه" ، وچندنشریه دیگررا به عهده داشته ام اما مهمترین فعالیت سیاسی من، کاندیداتوری درانتخابات پارلمانی سال2005 بود ( که جوانترین کاندیدای افغانستان بودم). درسال 1380 به همراه دوستانم" باشگاه نویسنده گان جوان" راتأسیس کردم وپس ازآن نشریهءادبیات مدرن یعنی "نامه" رانشرکردیم . اکنون 11شماره ازاین نشریه منتشرشده است. حسینی اکنون دانشجوی سال چهارم جامعه شناسی وفلسفه دردانشگاه کابل می باشد وبه گفتهء خودش کمتر فعالیت سیاسی دارد . حسینی همچنین دراین روز ها مشغول نوشتن یک رمان است که به گفته خودش تاچند ماه آینده این رمان به پایان می رسد وهم اکنون هفتادفیصدآن نوشته شده است.
ìììììììì
سیدعاصف حسینی ازمعدودشاعرانی است که درمدت کوتاه توانسته ، شهرت فراوان دربین شاعران جوان ایرانی وافغانستانی پیداکند. درشعرسپید بسیارموفق است. این شاعر درانعکاس دادن مسایل اجتماعی در شعرش دست توانا دارد . همیشه می کوشد پیام های نو را توسط ترکیب های زیبا بیان کند. پیام شعرش همیشه دغدغه های درونی اورا تشکیل می دهد ودرهر مسایل بزرگ اجتماعی که رخ می دهد ، به نحوی می کوشد احساس خودرا ازآن به مخاطب هایش مستقیما برساند. عاصف یکی از شاعران است که توانسته پیامش را به رسایی تمام به مخاطب اش برساند . استفاده از سمبول و اسطوره ویژه گی های عمده شعر اورا تشکیل می دهد.
مثل يك غصه‌ي بعد از ظهري
مي‌نشيني كنار من آرام
پشت كلكين جهان دچار خودش
اين طرف ما دچار يك بحران
پشت كلكين جهان گره خورده است
با اتم، سياست، هواي آلوده
اين طرف دست‌هاي نگران
پنجره، اشتياق، بوسه و نان
پشت كلكين غروب پاييزي
مردمك‌هاي با ايمان
كه فقط چاي و قهوه مي‌نوشند
شعر مي‌خوانند، فال مي‌گيرند.
اين طرف بوسه‌هاي مرتد و كافر
اين طرف خنده‌هاي مذاب
دست‌هاي متهم به حلق آويز
دست‌هاي متهم به دوزخ آغوش
گاهي احساس مي‌كنم غرقم
آن‌چنان در شكوه اندامت
كه فقط دست‌هاي تو توانا است
بكشد تكه‌تكه از توفان
بوي پيراهن و عقيقم را
بنشاند شبيه يك گلدان
پشت كلكين مضطرب بي‌خواب!
آن طرف مردهاي ناهموار
بوسه‌هاي كذايي و لبخند
بوي الكل، سياست و مرداب
اين طرف دوتا گلدان
گوشواره‌هاي نگران
آن طرف يك جهان بي‌عنوان
اين طرف يك جهان بي پايان...
سید عاصف حسینی در قالب غزل آزمون خوبی نداده است ، او نتوانسته در این قالب خوب بدرخشدبطور مثال در شعر پاین ما کمبود های را شاهد هستیماول اینکه در وزن عروضی دچار مشکل است دوم اینکه همیشه در غزل هایش کمتر متوجه خواست مخاطب است غزل های عاصف تهی از پیام می باشد .
 **********
اما اگر ما در مورد شعر های سپید عاصف بخواهیم نظر بدهیم ؛ بدیهی است که دچار نوعی گرفته گی از فضای شعری عاصف می شویم . این شاعر در شعر سپید توانسته آنچه که می خواهد بگوید . شعر سپید عاصف مملو از حرف های تازه و نو است که خواننده رابه عمق زنده گی می برد . عاصف از شگرد های فلسفی در شعر های سپیدش به خوبی کار می گیرد. گاهی می خواهد آنچه که نا گفته مانده با زبان شعر سپید به تمام عالم وآدم فریاد کند. عاصف در شعرش متعهدانه با خواننده گانش است .زبان شعری او فلسفی است وگاهی هم درشعرهایش ازشاملوتاثیر پذیرفته است .امادرکل درشعرهای سپیدش جلوه گاهی خوبی داشته است.