۲ شهریور ۱۳۸۷

گل سرسبد چشم بادامی



اشک شوق ازشگوفه های  بادام سرازیر میشود وروح الله نیکپی برای اولین بارنام کشورش را درتاریخ المپیک جهان ثبت نموده وقلب های خسته ملیونها هموطنش را شادی میبخشد. روح الله برسکوی المپیک می ایستدوامیدهای خفته هموطنانش را بیدارمیکند.وخرابه های کشورش را روح تازه میبخشد. روح الله ثابت می کند که تنها صفحات سیاه تاریخ سرزمینش متعلق به کسانی است که باخود بمب حمل میکند وباهرانفجاری صدها انسان بی گناه را به خاک وخون می کشاند.


آری ازین به بعد فرزندان راستینی چون اوست که صفحات جدید سرزمینش را رقم خواهد زد.سرزمینی که مردمش هنوز سوزش شلاق استبداد را ازپدرانش به یادگاردارند. حال کابل برای چشمان بادامی طلایه دارجوانش اشک شوق میریزد.وبرای دقایقی درتلویزیون ها خبری ازانتحار،تروروخون وآتش نیست. ما همیشه اشک ریختیم ٬ اشک برای سرنوشت خودمان ٬ برای سرنوشت وطن مان٬ برای کودکان گرسنه و پا برهنه مان برای قتل عام مردم کابل٬ مزار ٬ شمالی و بامیان بهسود... این اشک غم و ماتم بدبختی را بر ما بهر بهانه ی تحمیل کردند. اما نیکپی هدیه ی دیگری را به مردم به میهن و به تاریخ اش تقدیم کرد و آن اشک٬ اشک شادمانی و نیک نامی بود.

رسانه های جهان اینبار در کنار دیگر خبرهای و تصاویر تهوع آور که از افغانستان نشر میکند خبری متفاوت را نشر نمودند خبر افتخار٬ خبر سربلندی بود و نه سر بریدن٬دریدن ٬ چپاول و انتحار وتولید مواد مخدر...
شاید برای دولت مردان و زر و زورداران و کاخ سازان این خبر٬ خبری نبود که احساس افتخار و سربلندی کنند. اما برای مردم افغانستان خبری شگفت انگیز و مسرور کننده بود. روح الله اشک ریخت ولی لبخند و غرور به ما بخشید. اما سیاستمداران و مدعیان دین و جهاد با رجز خوانی سیاسی و دینی نه تنها زندگی را از مردم این سرزمین ربودند بلکه نام این سرزمین و مردم را به لکه ی ننگ و سیاه انگشت نمای جهانیان ساختند.
اگر اربابان زرو و زور سیاست به روح الله های این سرزمین در تمامی عرصه های اجتماعی و سیاسی فرهنگی این فرصت و اجازه را بدهند، دور نخواهد بود که تاریخ سیاه و مملو از جنایت و جنگ و نابرابری این کشور را با خط زرین صلح و برابری خواهند نوشت.




0 نظرات شما: